زندگی..............
زندگی تکثیر ثروتی است که نامش محبت است
سلام بر دوستان خوب و مهربان خودم. عزیزان امروز با کمی تاخیر آمدم. دیروز یک متن انگلیسی در کتابی خواندم که خیلی برای من جالب توجه بود. من این متن خیلی زیبا را ترجمه کردم تا شما دوست عزیز هم از خواند این مطلب لذت ببرید. مثل همیشه نظر هم یادتون نره. نظرهای خوب بذارید و بگید که وبلاگم چی کم داره. به امید موفقیت همه ی شما نازنینان.
Whisper in the moonlight
نجوا در نور ماه(مهتاب)
When day is done & sun is set
& the heavenly sweetness comes to
bounce
Suddenly Whisper begins through
the night.
& on gentle beams our prayers of
love will patter soft in moonlight
rays,
Like cotton clouds to tickle stars &
say goodnight
The gentle touch to soothe our
worry with every little prance.
For our father comes near to
answer every need of heart,
& with a hug, I send my love,
I pray you have a beautiful night
my special sleepy friend.
وقتی که روز به
پایان می رسد و خورشید غروب
می کند و آسمانی شیرین و جذاب پدیدار
می شود ناگهان نجوایی در میان شب آغاز می
گردد.
و پرتو ملایمی در عبادت عشق لطیفمان در نور
مهتاب افکنده می شود همانند ابر نخی ستارگان
را نوازش می دهد و به آنها شب بخیر می گوید.
امروز نوری میان افکار رؤیایی مان از راه
دوست داشتنیکه می رقصیم حس لطیفی برای
تسکین نگرانی مان با یک پری کوچک است.
برای پدرمان پیش می آید که به هرخواستهی
قلبی جواب دهد. و با یک بغل کردن محبتم را
برایش می فرستم، دوست مخصوص خوابهای
من، برایت داشتن شبی زیبا را آرزومندم.
Today the glow among
our dreamy
thoughts of the lovely way we
danced,
و باز هم طلوعی دیگر. و خداوند برگی
دیگر از دفتر روزگارش را به روی من
گشود تا صبح تازه ای را آغاز کنم و برگی
دیگر از دفتر روزگارش را به روی شما
گشود تا مطالب این وبلاگ رابخوانید. از
همه ی شما نازنینان به خاطر فرستادن مطالب
قشنگتان نهایت سپاسگذاری را دارم.
یکی از خوانندگان دائمی این وبلاگ به نام
آقای سهیل مطلب قشنگی را برای من
فرستاده که خواندنش برای شما خالی از
لطف نخواهد بود.
کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید:«می گویند فردا شما مرا به
زمین می فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای
زندگی به آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر
گرفته ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.»اما کودک هنوز مطمئن نبود که
می خواهد برود یا نه :«اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند»
خداوند لبخند زد «فرشته تو باریت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود»
کودک ادامه داد: «من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»
خداوند او را نوازش کرد و گفت: «فرشته تو ، زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را
که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد
خواهد داد که چگونه صحبت کنی« .
کودک با ناراحتی گفت: «وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ، چه کنم؟»
اما خدا برای این سئوال هم پاسخی داشت: «فرشته ات ، دستهایت را درکنار هم
قرارخواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعاکنی».
کودک سرش رابرگرداند وپرسید: «شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی
می کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
«فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی به قیمت جانش تمام شود. »
کودک با نگرانی ادامه داد: «اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما
راببینم ،ناراحت خواهم بود».
خدواند لبخند زد و گفت: «فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهدکرد و
به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه درکنار تو خواهم
بود.»
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد. کودک
می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند.
او به آرامی یک سئوال دیگر از خداوند پرسید: «خدایا ! اگر من باید همین حالا
بروم لطفاً نام فرشته ام را به من بگویید.«
خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: «نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به
راحتی میتوانی او را مادر صدا کنی!»
راستی نظر یادت نره.
سلام به دوستان نازنینم. من بعد از مدتی با مطالب جدید آمدم. عزیزان لطفاً نظرات خود را دیگر در
وبلاگ www.silver-moon.persianblog.com نگذارید. نظرات خود را در همین وبلاگ بگذارید. در وبلاگ قبلی ام عزیزان
درخواست کرده بودند که بیشتر از متن های انگلیسی استفاده کنم. بفرما این هم از متن انگلیسی.
Everyone hears
what you say.
Friends listen to
what you say.
Best friends
listen to what you don't say.هر کسی چیزهایی را که شما می گوئید را می شنود
ولی دوستان به حرفای شما گوش می دهند
اما بهترین دوستان
حرفایی را که شما هرگز نمی گوئید را می شنوند .
***Hold a true friend with both your hands
یک دوست واقعی رو دو دستی بچسب.
شعر زیر را هم یکی از دوستان برای من فرستاده بود. به نظر من که خیلی شعر قشنگی بود. نظر تو چیه دوست من؟ نظر بده تا ببینم خوشت اومد یا نه.
خوب رویان جهان رحمی ندارد دلشان
باید از جان گذرد هرکه شود عاشقشان
روز اول که سرشتند ز گل پیکرشان
سنگی بود اندر گلشان همان شد دلشان
همتون رو دوست دارم. منتظر مطالب جدید وبلاگم باشید.
در ضمن روز مادر و روز زن بر تمام مادران نازنین مبارک باد.
مادر ای نیلوفر باغ سپهر تا غروب زندگی با من بمان.